سلام عزيزم. ورودت رو به پارسي بلاگ تبريک ميگم.
خيلي وقته به ما سر نزدي... اومدم وبلاگت، ديدم حسابي سرت شلوغه. مطلب آخرت رو خوندم. به علاوه نظراتي که برات گذاشته بودن و پاسخهات...
من حوصله و وقت بحث و جدل هاي سياسي از نوع جناحي رو اصلا ندارم... اما فقط يه نكته... يه درد دل...
از پدرت نوشتي، منم از پدرم برات مينويسم...
پدر من به احمدي نژاد راي داد. با قاطعيت. و به همه دوستان و آشنايان هم سفارش کرد به او راي بدن. حتي به اقوامش در دزفول زنگ زد...
پدر من کارمند رياست جمهوري بود. دقيقترش اينه که رييس يکي از قسمتها بود. از دوره خاتمي تا همين سال گذشته... اما پارسال از اونجا اومد بيرون و الآن جاي ديگه اي مشغوله...
ميدوني چرا؟ چون توي هيچ دوره اي به اندازه دوره رييس جمهور محبوب خودش و تو، دروغ و ريا نديده بود. توي هيچ دوره اي نديده بود که انقدر از دين حرف بزنن و برخلاف اون عمل کنن...
پدر من توي دوره خاتمي تونسته بود هرسال از طرف رياست جمهوري، کاروان راهيان نور ببره، اما توي دوره اين رييس جمهور عدالت خواهِ مهرورز، با صدها بن بست روبرو شد...
اين فقط يه نمونه كوچكش بود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...
و حالا پدرم به احمدي نژاد راي نميده. حتي اگه غربيها بگن: ......، حتي اگه رهبر هم بگه: ............ .
خدايا ديانتمان را تابع سياستمان مپسند. و ما را از شرّ فتنههاي آخرالزمان برهان.