: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
عاقبت دختری که رهبر رو قبول نداشت....
من بیشتر از اینکه ازشما ممنون باشم باید از خدای شما ممنون باشم...وقتی یادم میاد که توی چه جهلی بودم ولی با عنایت خدا ازش بیرون اومدم میمونم واقعا چی بگم...یادم نمیره هرگز من و خواهرم نشسته بودیمو عکس قشنگتون رو پاره میکردیم...ازتون خوشم نمیومد...چقد حرص داشتم.....فک میکردم دزدید.... یادمه یه روزی با دوستمون رفته ودم بیرون ییهو عکست رو روی یه قالیچه دیدم...گفتم عجب کارایی میکنن مردم...گفتم باید این قالیچه رو انداخت زیر پا نه روی دیوار....ولی الان هر چی تو گی هر چی تو بخوای... هیچکس حال منو نمیفهمه....دیروز موقع نماز جمعه تو ابرا بودم......چقد بهتون افتخار کرم.... عجب قدرتی..... عجب صلابتی......نقش رهبری یعنی همین.....دوسش دارم یه عالمه..... هرچی بگم ازم کمه.......درایتت قابل وصف نیست اقا....رهبرم منو ببخش...
من به اونایی که رهبر رو قبول نداشته باشن نمیگم مرگ بر اونا بلکه بیشتر براشون دعا میکنم....چون خیلیاشون بسیار غافلن نه خائن...امیدوارم به زودی زود خدا راه رو بهشون نشون بده...حیف که این نامه هرگز به دستتون نمیرسه.....حیف.......کاش برا یه لحظه که شده میدیدمتون و ازتون معذرت میخواستم....البته بگم خیلی امیدوارم که خطبه عقدم رو شما بخونی ....ولی قبلش باید از سد مامانم اینا بگذرم....چه سر مهریه زیر 14تا...چه اجازه دادن اینکه بیام پیش شما برا قرائت خطبه.....خدا اگه بخواد همه چی حله.....
کربلا یعنی اطاعت از امام
گه به حکم او نشستن گه قیام
کربلا یعنی که یار رهبری
از حسین عصر خود فرمانبری
به امید امدنش
التماس دعای زیاد
در پناهش
نوشته شده توسط : بنده ی خدا
دیشب تا پاسی از شب بیدار بودیم ..... داشتیم وقایع رو تجزیه تحلیل میکردیم......عجب خبری بود....خوب شد شب بیرون نبودیم ما.....البته خیلی دوس داشتم خودم رو تخلیه کنم....ولی تک و تهنا که نمیشد رفت خیابون.....غروب که از کشیک بر میگشتیم دیدیم یه چیزایی.....یه عده پسر جوون رو دیدیم با چه قیافه هایی اونم....شعارشون جالب بود "طرفدار موسوی دختر بی روسری!!!" .......دیشب از عشق به انقلاب و ولایت و احمدی نژاد قلبم درد گرفته بود...نمیدونستم خودم رو چجوری تخلیه کنم....کاش میتونسم بهشون بگم چقد دوسشون دارم....تنها کاری که تونسم انجام بدم اشک ریختن بود و قرآن خوندن و حرف زدن با خدا.... .
هر چن که خیلی متهم شدیم به متعصب بودن....ولی بی خیال....برام خیلی جالب بود با بچه های خوابگاه نشسته بودیم مناظره گوش میدادیم.....همش در حال مسخره کردن و گیر الکی دادن بودن....هی دنبال آتو گرفتن میگشتن....خیلی چیزا گفتن.....مثلا وقتی حیاط خونه احمدی جون رو نشون میدادن یکی گفت....چرا فک میکنه گدایی افتخاره؟؟!!!!!.....موندم من خدایا چی بگم...بعضیا حاضرن یه مسول پولشونو بخوره ولی حاضر نیستن احمدی نژاد ساده زیست رو ببینن!!!......
کلا ما هم خیلی سکوت میکردیم....ولی گاهی اوقات یه تیکه های اساسی مینداختیم...میپیچوندیمشون....بعد منظره احمدی جون با رضایی ازمون پرسید نظرتون عوض نشد؟؟!!!....ما گفتیم نه....محکم ترشد...گفتن پس شما متعصب هستین!!!!!.... از بابامونم شنیدیم....ساعت 6 صبح به من زنگ زدن و نامه رفسنجانی به رهبر رو خوندن!!!!!آخرش من فقط گفتم ببینیم که یاور و همسنگر دیروز وامروز و فردای رفسنجانی(آخر نامه نوشته بود) چیکار میکنه...همین..... که گفتن بهمون بهتره تعصب نداشته باشی!!!!.......خیلی از این موردا هس ولی بی خی خی.. این مدت همش در حال گیج شدن!بودم و تحقیق و تفحص... .
حتما شنیدین یه پیام انتخاباتی هس که میگه...
ای چشمه نور انشعاباتت کو؟
ای خانه ات آباد خراباتت کو؟
در شهر نشانه ای زتبلیغ تو نیست
ای عشق ، ستاد انتخاباتت کو؟
جهت ظهورش صلوات...
................
گرگها خوب بدانند در ایل غریب
گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان
دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
...............
برا اینکه دخترا ناراحت نشن!!
گرگها خوب بدانند در ایل غریب
گر مادر مرد تفنگ مادری هست هنوز
گرچه زنان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره چوبی دختری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان
دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
البته شعر واسه زهرا رهنورده ها
در پناه حق
نوشته شده توسط : بنده ی خدا
نوشته شده توسط : بنده ی خدا