: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
دیشب تا صبح بیدار بودم بابا داشتم نقاشی میکشیدم
بابا دیشب اون دنیایی رو که تو میخوای برات کشیدم
313 تا بودن درسته؟اشتباه که نکشیدم؟
شکلاشونو بلد نبودم چه جوریه واسه همین نورانی کردمشون
دلشونو مث شیشه صاف کشیدم
نگران نباشیا بهشون گفتم حالا که قراره یارت باشن
باید کم بخوابن،کم بخورن
یادشون دادم چجوری بجنگن
ولی دعای عهدو حفظ نبودم بهشون یاد بدم........
غصه نخور
مهمات کم نداریم تا دلت بخواد مهمات کشیدم
اگه کمه بازم بگو بکشم
بابا دلم تنگه
میدونم گریه های دیشبمو دیدی،داشتم خفه میشدم
نمیدونم دیگه چرا نمیای؟؟
همه یاراتو کشیدم
دنیا رو همونطوری که دوست داشتی کشیدم
بابایی.......هیچ کس غیر تو نمیدونه من چی میگم
بابا بیشتر از این از دستم بر نمیومد اگه کمه ببخشید...
بابا نمیای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای که بر جان و دل من شرر انداخته ای
دل بی جان مرا در شرر انداخته ای
ناز کن ناز، که از ناز تو می نازد ناز
گر چه با ناز مرا در خطر انداخته ای
نوشته شده توسط : بنده ی خدا